جدول جو
جدول جو

معنی حسن سرابی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن سرابی
(حَ سَ نِ سَ)
از شعرای آذربایجان است. (دانشمندان آذربایجان بنقل از حدیقه) (ذریعه ج 9 ص 242)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ دَ)
ابن احمد هداجی مغربی. درگذشتۀ 1006 هجری قمری او راست: شرح صغرای سنوی و شرح کبرا. (هدیه العارفین ج 1 ص 290)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ سَ)
دهی است جزء دهستان پلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان در هشت هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسۀ رودسر به شهسوار. جلگه و معتدل ومرطوب است. 268 تن سکنۀ گیلکی فارسی زبان دارد. آب آن از پلرود و محصول آن برنج است. به این آبادی حسنک سرا نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ)
الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: ’انسان عین البیان’ که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ رَ)
خوش تدبیری: وی که سلیمانیست بازآید بدین کار و با وی خلعتی باشد از حسن رأی امیرالمؤمنین که مانند آن به هیچ روزگار کس را نبوده است. (تاریخ بیهقی ص 294). کسری گفت: ای بزرجمهر چه هزار کرامات و مراتب که آن را نه از حسن رأی ما بیافتی. (تاریخ بیهقی ص 340). از حسن رأی ما خلقت و ولایت یافتند و بیارامیدند و مقدمی بخدمت درگاه خواهد آمد. (تاریخ بیهقی ص 501). گفت حسن رأی و صدق رعایت پادشاه مرا از مال مستغنی کرده است. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن قاسم بغدادی مکنی به ابوعلی نحوی ملازم صاحب عباد بود و در پیرامون سال 400 هجری قمری درگذشت. اوراست: ’المبسوط’ در لغت. (هدیهالعارفین ج 1 ص 273)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن علی خراسانی شاعر. متخلص به سوزی درگذشتۀ 1014 هجری قمری دیوان شعر فارسی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَرْ را)
از فدائیان ملاحده است و قاضی کرمان را بکشت. (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ سَ)
ابن عبدالله بن احمد قرشی. خود و برادرش عبدالله بن عبدالله منجم بوده و کتابی به نام بغیهالطالب در نجوم به ایشان منسوبست. (ذریعه ج 3 ص 134)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ)
ابن اسماعیل حنفی. درگذشتۀ 1040 هجری قمری او راست: الدرالمنقود فی شرح المقصود در صرف. (هدیه العارفین ج 1 ص 292)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ)
ابن حسین درگزینی، ملقب به حسام الدین همدانی. ساکن قسطنطنیه و متخلص بسحابی شاعر صوفی. درگذشتۀ 971 هجری قمری او راست: تدبیرالاکسیر و جز آن. (هدیهالعارفین ج 1 ص 289)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سِ)
ابن عبدالله لارنده. وی شیخ زاویۀ صوفیان گلشنی در ادرنه و متخلص به سزائی بود و در 1151 هجری قمری درگذشت. دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله بن مرزبان نحوی اصلش ازسیراف، مکنی به ابوسعید از بلاد فارس بود و در عمان فقه آموخت و به بغداد متولی قضا گشت و همانجا در 368هجری قمری درگذشت. وی معتزلی بود و با مزد نویسندگی زندگی می گذرانید. او راست: ’اخبار النحویین البصریین’، ’صنعهالشعر’، ’البلاغه’، ’شرح المقصوره’ و ’شرح کتاب سیبویه’. (وفیات الاعیان) (نزهه الالباب) (روضات الجنات ص 218) (زرکلی چ 1 ص 228) (هدیه العارفین ج 1 ص 271)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ جُلْ لا)
ابن احمد بن محمد طبری بغدادی شافعی. فقیه، درگذشتۀ 375 هجری قمری او راست: ’المدخل فی الجدل’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 271)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن علی بن حسین بن شعبه حرانی حلبی. معاصر شیخ صدوق (متوفی 381 هجری قمری) و استاد شیخ مفید (متوفی 413 هجری قمری). او راست: ’تحف العقول فیماجاء من الحکم و المواعظ عن آل الرسول’ که در 1303 هجری قمری در ایران با منتخب کشف المحجۀ ابن طاوس چاپ شده و سپس در 1380 هجری قمری مجدداً در تهران طبع شده است. رجوع به حرانی و ذریعه ج 3 ص 400 و ج 4 ص 431 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ مَ)
ابن حسین بن حسن خیابانی بغدادی معروف به درویش اشرف. او راست: خمسۀ درویش اشرف. (ذریعه ج 7 ص 259). رجوع به درویش اشرف شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شِ)
ابن علی. شاعر دربار ارسلانشاه سلجوقی. (ذریعه ج 9 ص 240 بنقل از عوفی) (مجمعالفصحاء ج 1 ص 197)
لغت نامه دهخدا
(حَسَ نِ عِ)
ابن محمد بن علی، مکنی به ابوعلی حلبی. شاعر. درگذشتۀ 803 هجری قمری او راست: الدرالنفیس و جز آن که در هدیهالعارفین (ج 1 ص 287) آمده است
لغت نامه دهخدا
نوعی برنج خزری
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۲۸۲۰ متر در کوهستان غرب چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی